عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

امام علی ( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ،با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد

 

غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهارپسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت ، شوهر دیگری اختیارنکردبا آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

 

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد .روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

 

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

saege60d1xnxuuxu2xd مقاله ای کامل در مورد حضرت عباس

روزی حضرت علی (ع) ، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت : بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شدجواب داد : شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

 

عباس نه تنها در قامت رشید بود،بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود.او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

 

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی ( ع ) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاداجازه جهاد به اوداده نمی شد،ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

 

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد.ترس و دلهره  سپاه معاویه رادربرگرفت.هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طورشجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است

 

یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ،

 

به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.

 

همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

 

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب ۲۱ ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.
پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

 

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

 

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس۲۴ سال داشت.شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش

 

متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود.میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل ) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

 

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

 

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

 

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

 

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

 

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت ۳۵ سال داشت .

 

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

 

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند .

 

 

خاندان حضرت عباس (ع):

در سال ۲۶ هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.

چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع  برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.

امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.

عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین (ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.

ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع) را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع).
دوران کودکی حضرت ابوالفضل العباس (ع):

در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت. در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک. عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت: شرم مى‏کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.

پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏کرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مى‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیکرش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت ۱۴ سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.
در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏۳۷ هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

مقام علمی حضرت عباس (ع):

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کسب فیض کردند و از مقام والای علمی برخوردار شدند. لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس (ع) نقل شده است که فرموده اند: زق العلم زقا، یعنی همان طور که پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت (ع) نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.

علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی، در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.

مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع):

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم.

در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.

امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی.

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود،  زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، که از امت اسلام هستند و هر یک از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگار می انداخت و ایشان را موعظه می فرمود و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند. آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

ایثار و جانبازی، راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع):

با توجه به روایاتی که در شان حضرت عباس (ع) از ائمه علیهم السلام رسیده و در آن به ایثار و فداکاری در راه امام خویش تصریح شده است، به روشنی، فضیلت و مقام آن بزرگوار آشکار می شود. حضرت عباس (ع) فرزند کسی است که آیه ( و من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-۲۰۷) در شانس نازل شد و از سلاله دودمانی است که اسوه ایثار و از خودگذشتگی بودند و سوره هل اتی، در شان ایثار ایشان نازل شده است.

فداکاری، ایثار و جانبازی در اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به طوری که امیرمومنان در جایی ایثار را برترین فضیلت اخلاقی می داند.

در جایی دیگر، علی (ع) ایثار را بالاترین عبادت معرفی می نماید و در روایتی دیگر غایت و هدف تمام مکارم اخلاقی را ایثار و از خودگذشتگی می داند.

علی (ع) در قسمتی از نامه خود به حارث همدانی می فرماید: بدان که برترین مومنان کسی است که در گذشتن از جان و خانواده و مال خویش از دیگر مومنان برتر باشد.

حال در اینجا این سوال مطرح می شود که، مگر سایر شهیدان از جان خود نگذشتند، پس چه چیزی حضرت عباس را از سایر شهیدان متمایز می سازد؟

جواب این است که معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهیدان والاتر و اطاعتش از امام خویش، کاملتر بود. براساس دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت (ع) آنچه اعمال نیک را از یکدیگر متمایز می سازد و ارزش اعمال را متفاوت می کند، همان معرفت و بینش و نیت شخص است و کلام پیامبر اسلام (ص) که فرمود:

(ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) شاید ناظر به این معنا باشد.

در ضمن روایاتی که در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهای گوناگون و متفاوت نقل شده، به این دلیل است که ثواب یا عذاب یک عمل معین، با توجه به معرفت و نیت عامل آن متفاوت می شود. به عنوان مثال، ثواب زیارت امام رضا (ع) در روایتهای معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضی روایات تصریح شده که این تفاوت ثواب، به دلیل تفاوت در معرفت اشخاص است.

آری حضرت عباس (ع) با کمال معرفت در راه دین و امام خویش جانبازی نمود و مراحل کمال و تعالی را طی کرد.

القاب تابناک حضرت ابوالفضل العباس (ع)

۱٫ قمر بنى‏هاشم

بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.
۲٫ باب الحوائج

کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.
۳٫ طیار

بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

۴٫ الشهید

شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است

۵٫سقا

دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

۶٫ عبد صالح

لقبى که حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:

السلام علیک ایها العبد الصالح. سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

۷٫ سپه سالار

صاحب لواء یا سپه سالار لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

۸٫ پرچمدار و علمدار

یادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.
۹٫ ابوقربه (صاحب مشک)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شکیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و … از دیگر لقبهاى ابوالفضل است.

حضرت عباس(ع) در چهارم ماه شعبان سال بیست و ششم هجری در مدینه به دنیا آمد. او فرزند بزرگ ام البنین(س) و پسرچهارم امیرالمومنین علی(ع) است. مادر او فاطمه دختر حزام بن خالد از قبیله کلاب است که تاریخ گواهی می دهد که پدران و دایی های ام البنین( س ) در دوران قبل از اسلام جزو دلیران عرب محسوب می شدند و مورخان آنان را به دلیری در هنگام نبرد ستوده اند، افزون بر این، آنان علاوه بر شجاعت وقهرمانی، سالار و بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آن چنان که سلاطین زمان در برابرشان سر تسلیم فرود می آورده اند. اینان همانانند که عقیل به امیرالمومنین علی(ع) گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمان تر یافت نشود.(۱)

ام البنین( س ) درحماسه کربلا چهار فرزند خود به نامهای عباس، جعفر،عون و عثمان را به پیشگاه الهی هدیه کرد و خود طلایه دار پیام آوران کربلا پس ازحضرت زینب (س) شد. مسلم است از چنین مادر طاهر و پاکدامنی فرزندان صالحی متولد شود که هر یک حماسه جاویدانشان بر تارک روزگار بدرخشد.

حضرت عباس(ع) نیز یکی از آن آزادگان است. در مورد شمایل آن حضرت، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبین گفته:” عباس بن علی مردی خوش صورت و زیباروی بود و چون سوار بر اسب می شد پاهای مبارکش به زمین کشیده می شد و به او قمر بنی هاشم نیز می گفتند و پرچمدار لشکر حسین(ع) در روز عاشورا بود. نام آن حضرت را امام علی(ع) انتخاب کرده است . (۲) حضرت ابوالفضل (ع) نه فقط برادر جسمانی حضرت حسین(ع) بود بلکه برادر ایمانی و روحانی آن حضرت نیز بوده است. روی همان اصل و قاعده ای که پیغمبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) از نور واحد بودند و مکرر پیغمبر(ص) به آن وجود مقدس ” انت اخی فی الدنیا و الاخره” می فرمود. این اخوت و برادری لازمه اش تساوی و برابری آن دو در جمیع جهات و درجات نیست. مقام امامت بالاتر، و ابوالفضل (ع) تابع امام بوده است. او عبدی صالح بود.( ۳)

برجسته ترین نمونه این اخوت بی نظیر را می توان در ایثار و مواسات و فداکاری آن بزرگوار مشاهده کرد زیرا حضرت ابوالفضل (ع) درباره برادرش بزرگترین ایثار را انجام داد و جان را فدای او کرد و در سخت ترین بلاها و آزمایش های الهی با آن حضرت مواسات کرد. درباره حضرت عباس بن علی شاعر گفته است:

احق الناس ان یبکی علیه                                          فتی ابکی الحسین بکربلا

اخه و ابن والده علی                                                ابوالفضل المضرج بالدماء

و من واساه لا یثبیه شی                                           و جادلم علی عطش بماء

که ترجمه فارسی آن این است:

۱- شایسته ترین کسی که سزاوار است مردم بر او بگریند آن جوانی است  که ( شهادتش) حسین(ع) را در کربلا به گریه انداخت.

۲- یعنی برادر و فرزند پدرش علی (ع) که همان ابوالفضل بود و به خون آغشته گشت.

۳- کسی که با او مواسات کرد و چیزی نتوانست جلوگیر او( در این مواسات ) گردد و با اینکه خود تشنه آب بود، آب نخورد و به آن حضرت کرم کرد.(۴)

این شعر که از یک سو بیانگر مظلومیت و شجاعت حضرت عباس بن علی(ع) ، و از سوی دیگر بیانگر اخوتی بی ریا و صادق است که اعجاب همه مردم را بر انگیخت.

در وجود شریف ابوالفضل (ع) دو گونه شجاعت در هم آمیخته است:

الف) شجاعت هاشمی و علوی که ارجمندتر و والاتر است و از جانب پدرش سرور اوصیا به او رسیده است.

ب) شجاعت عادی که از جانب مادرش ام البنین (س) به ارث برده است ، زیرا که در میان تیره مادرش، جدی پیراسته چون عامرین مالک بن جعفر بن کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاری و شجاعتش او را ” ملاعب الاستة” یعنی کسی که سر نیزه ها را به بازی می گیرد، می نامیدند.(۵)

 

فضایل حضرت عباس(ع)

۱- ادب: حضرت علی(ع) از همان اوایل خردسالی حضرت عباس(ع) ، توجه خاصی به تربیت او داشت و او را به تلاشها و کارهای مهم و سخت مانند کشاورزی، تقویت روح و جسم، تیراندازی، شمشیرزنی و سایر فضایل اخلاقی ، تعلیم و عادت داده بود. (۶)

روایت شده است که حضرت عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسین(ع) نمی نشست و پس از کسب اجازه مانند عبدی خاضع دو زانو در برابر مولایش می نشست. او تربیت شده حضرت علی(ع) است که از همین مکتب درخشان درس ادب آموخته بود.

حضرت عباس (ع) هیچگاه به خود اجازه نداد امام حسین (ع ) را برادر خطاب نماید مگر در لحظه شهادت که فرمود ای برادر مرا دریاب.

۲- یقین:( درجه بالای ایمان) ویژگی است که کمتر درغیر معصوم ایجاد می شود ، اما حضرت عباس(ع) از همان کودکی، یقین به وجود آفریدگار یکتای جهان داشت و در سراسر زندگی خود با همان ویژگی مستظهر به عنایات الهی بود و از این رهگذر ویژگی های دیگر خود را متبلور می ساخت.(۷)

۳- وفا: وفای او نسبت به اهل بیت علیهم السلام به غایت زیاد و در خور نخستین است. در وفا همین بس که باقر شریف قریشی، نویسنده عرب زبان معاصر، در کتاب” حیاة الامام حسین بن علی علیهما السلام ” می نویسد:” در تاریخ انسانیت، در گذشته و امروز، برادری و اخوتی صادق تر و فراگیرتر و با وفاتر از برادری ابوالفضل (ع ) نسبت به برادر بزرگوارش امام حسین(ع) نمی توان  یافت که براستی همه ارزشهای انسانی و نمونه های بزرگواری را در بر داشت.”

۴- دلاوری: دلاوری حضرت عباس(ع) نه تنها در حماسه کربلا نمایانگر بود،  بلکه در صفین نیز نمایان شده بود به ویژه در جنگ صفین افراد زیادی را کشت و حیرت همگان را از آن دلاوری برانگیخت.

 

اباالفضل العباس فرزند امیر المؤمنین، برادر سید الشهدا، فرمانده و پرچمدار سپاه امام حسین – علیه السلام – در روزعاشورا بود. عباس در لغت، به معنای شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند است. [۱] مادرش «فاطمه کلابیه» بود که بعدها با کنیه «ام البنین» شهرت یافت. امام علی – علیه السلام – پس ازشهادت فاطمه زهرا- سلام الله علیها- با ام البنین ازدواج کرد. عباس، ثمره این ازدواج بود. ولادتش را در[۲] شعبان سال ۲۶ هجری در مدینه نوشته‏اند و بزرگترین فرزند ام البنین بود و این چهار فرزند رشید، همه در کربلا در رکاب امام حسین – علیه السلام – به شهادت رسیدند. وقتی امیرالمؤمنین شهید شد، عباس چهارده ساله بود و در کربلا ۳۴ سال داشت. کنیه‏اش «ابو الفضل» و «ابو فاضل» بود و از معروفترین لقبهایش، قمر بنی هاشم، سقاء، صاحب لواء الحسین، علمدار، ابو القربه، عبد صالح، باب الحوائج و … است.
عباس با «لبابه» دختر عبید الله بن عباس (پسر عموی پدرش) ازدواج کرد و از این ازدواج، دو پسر به نامهای عبید الله و فضل یافت. بعضی دو پسر دیگر برای او به نامهای محمد و قاسم ذکر کرده‏اند.
آن حضرت، قامتی رشید، چهره‏ای زیبا و شجاعتی کم نظیر داشت و به خاطر سیمای جذابش او را «قمر بنی هاشم»می‏گفتند. در حادثه کربلا، سِمَت پرچمداری سپاه امام حسین – علیه السلام – و سقایی خیمه‏های اطفال و اهل بیت امام را داشت و در رکاب برادر، غیر از تهیه آب، نگهبانی خیمه‏ها و امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان حسین – علیه السلام – نیر بر عهده او بود و تا زنده بود، دودمان امامت، آسایش و امنیت داشتند.[۳]
روز عاشورا، سه برادر دیگر عباس پیش از او به شهادت رسیدند. وقتی علمدار کربلا از امام حسین – علیه السلام – اذن میدان طلبید حضرت از او خواست که برای کودکان تشنه و خیمه‏های بی‏آب،آب تهیه کند. ابو الفضل – علیه السلام – به فرات رفت و مشک آب را پر کرد و در بازگشت به خیمه‏ها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند درگیر شد و دستهایش قطع گردید و به شهادت رسید.البته پیش از آن نیز چندین نوبت.همرکاب با سید الشهدا به میدان رفته و با سپاه یزید جنگیده بود. عباس، مظهر ایثار و وفاداری و گذشت بود.وقتی وارد فرات شد، با آنکه تشنه بود،اما بخاطر تشنگی برادرش حسین – علیه السلام – آب نخورد و خطاب به خویش چنین گفت:
یا نفس من بعد الحسین هونی‏
و بعده لا کنت ان تکونی‏
هذا الحسین وارد المنون‏
و تشربین بارد المعین‏
تالله ما هذا فعال دینی‏
و سوگند یاد کرد که آب ننوشد.[۴] وقتی دست راستش قطع شد،این رجز را می‏خواند :
و الله ان قطعتموا یمینی‏
انی احامی ابدا عن دینی‏
و عن امام صادق الیقین‏
نجل النبی الطاهر الأمین‏
و چون دست چپش قطع شد،چنین گفت:
یا نفس لا تخشی من الکفار
و ابشری برحمه الجبار
مع النبی السید المختار
قد قطعوا ببغیهم یساری‏
فاصلهم یا رب حر النار
شهادت عباس، برای امام حسین(ع) بسیار ناگوار و شکننده بود. جمله پر سوز امام، وقتی که به بالین عباس رسید، این بود: «الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی و شمت بی عدوی». [۵] و پیکرش، کنار «نهر علقمه» ماند و سیدالشهدا به سوی خیمه آمد و شهادت او را به اهل بیت خبر داد. هنگام دفن شهدای کربلا نیز، در همان محل دفن شد. از این رو امروز حرم ابا الفضل – علیه السلام – با حرم سید الشهدا فاصله دارد.
مقام والای عباس بن علی – علیه السلام – بسیار است. تعابیر بلندی که در زیارتنامه اوست، گویای آن است. این زیارت که از قول حضرت صادق – علیه السلام – روایت شده، از جمله چنین دارد:
«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین… اشهد الله انک مضیت علی ما مضی به البدریون و المجاهدون فی سبیل الله المناصحون فی جهاد اعدائه المبالغون فی نصره اولیائه الذابون عن أحبائه…» [۶] که تأیید و تأکیدی بر مقام عبودیت و صلاح و طاعت او و نیز تداوم خط مجاهدان بدر و مبارزان با دشمن و یاوران اولیاء خدا و مدافعان از دوستان خداست.امام سجاد – علیه السلام – نیز سیمای درخشان عباس بن علی را اینگونه ترسیم فرموده است: «رحم الله عمی العباس فلقد آثر و ابلی و فدا اخاه بنفسه حتی قطعت یداه فابدله الله عز و جل بهما جناحین یطیر بهما مع الملائکه فی الجنه کما جعل جعفر بن ابی طالب.و ان للعباس عند الله تبارک و تعالی منزله یغبطه بها جمیع الشهداء یوم القیامه» [۷] که در آن نیز مقام ایثار، گذشت، فداکاری، جانبازی، قطع شدن دستانش و یافتن بال پرواز در بهشت، همبال با جعفر طیار و فرشتگان مطرح است و اینکه: عمویم عباس، نزد خدای متعال، مقامی دارد که روز قیامت، همه شهیدان به آن غبطه می‏خورند و رشک می‏برند.
عباس یعنی تا شهادت یکه تازی‏
عباس یعنی عشق،یعنی پاکبازی‏
عباس یعنی با شهیدان همنوازی‏
عباس یعنی یک نیستان تکنوازی‏
عباس یعنی رنگ سرخ پرچم عشق‏
یعنی مسیر سبز پر پیچ و خم عشق‏
جوشیدن بحر وفا،معنای عباس‏
لب تشنه رفتن تا خدا،معنای عباس [۸]
در زیارت ناحیه مقدسه نیز از زبان حضرت مهدی – علیه السلام – به او اینگونه سلام داده شده است: «السلام علی ابی الفضل العباس بن امیر المؤمنین، المواسی اخاه بنفسه، الآخذ لغده من امسه، الفادی له، الواقی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه…» [۹]
کربلا کعبه عشق است و من اندر احرام‏
شد در این قبله عشاق،دو تا تقصیرم‏
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد
چشم من داد از آن آب روان تصویرم‏
باید این دیده و این دست دهم قربانی‏
تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم [۱۰]

صفات:

الف) طاعت و بندگى

آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس در ذهن‌ها به تصویر کشیده شده و زبان‌ها گویاى آن است‏ شجاعت اوست و حال آن که قبل از همه چیز آن حضرت یک بنده سرا پا تسلیم الهى است، و تمام عظمت‌ها و ارزش‌هاى او زیر سایه همین بندگى و اطاعت محض الهى قرار دارد که به نمونه‏هایى اشاره مى‏کنیم:

۱٫ بنده صالح خدا: امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد؛ چنان که در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم:

«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله … ؛ سلام بر تو اى بنده صالح و فرمانبر خدا.» (۹)

۲٫ آثار سجده بر پیشانى: قرآن یکى از نشانه‏هاى بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانى آنها مى‏داند:

«سیماهم فى وجوههم من اثر السجود»(۱۰)؛ «نشانه‏هاى آنها در صورت‌هایشان بر اثر سجده‏هاى زیاد [در پیشگاه الهى نمایان] است.»

و حضرت عباس این گونه بود؛ در تاریخ مى‏خوانیم:

«و بین عینیه اثر السجود؛ [در پیشانى] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود.» (۱۱)

نقل شده که روى قاتل عباس که از طایفه «بنى دارم‏» بود، سیاه شده بود. علت را از او پرسیدند. گفت: «من مردى را که در وسط پیشانى او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود.» (۱۲)

و جعفر نقدى درباره او چنین مى‏گوید: «و هو من عظماء اهل البیت علما و ورعا و نسکا و عبادة؛ او از بزرگان اهل‌بیت است از نظر دانش و پارسایى و نیایش و عبادت.» (۱۳)

این ویژگى عباس براى تمامى شیعیان درس بزرگى است تا بندگى خدا را در راس همه کارهاى خود قرار دهند و راز و نیاز و عبادت‌هاى شبانه و سجده‏هاى طولانى براى خدا را در زندگى خویش هرگز فراموش نکنند.

ب) ولایت مدارى و امام‏شناسى

از ویژگی‌هاى مهم حضرت عباس امام‏شناسى و اطاعت مطلق از امامان خویش بود .

پس از شهادت پدر بزرگوارش امام على علیه السلام ودایع امامت و مقام ولایت تامه به امام حسن مجتبى علیه السلام سپرده شد. عباس با جان و دل، فرمانبردار و مطیع بى‏چون و چراى برادر و امام خود بود. وقتى امام حسن علیه السلام مجبور شد با معاویه صلح کند و مورد طعن و شماتت «یا مذل المؤمنین؛ اى خوار کننده مؤمنان‏» قرار گیرد، حضرت عباس بیش از پیش همراه و در رکاب امام خویش بود، و با شمشیر برهنه مانند یک سرباز جانباز از برادر و امام خویش محافظت مى‏کرد. در مراسم تشییع آن حضرت که جنازه را تیرباران کردند، بر حضرت عباس خیلى گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسین علیه السلام نبود، از یکایک آنان انتقام مى‏گرفت .

بعد از شهادت امام حسن علیه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسین بن على علیهماالسلام بود .

در مورد ولایت مدارى و امام‏شناسى حضرت عباس به نمونه‌هایى اشاره مى‏شود:

۱٫ در زیارتنامه آن حضرت که از سخنان امام صادق علیه السلام است چنین مى‏خوانیم:

«… المطیع لله و لرسوله و لامیرالمؤمنین والحسن والحسین صلى الله علیهم؛ [سلام بر تو اى بنده صالح و] مطیع خدا و رسولش و پیرو امیرمؤمنان و حسن و حسین که درود خدا بر آنان باد.» (۱۴)

۲٫ هنگام خروج از مدینه امام حسین علیه السلام ندا داد: «این اخى – این قمر بنى‌هاشم فاجابه العباس لبیک لبیک یا سیدى فقال له الامام علیه السلام: قدم لى یا اخى جوادى فاتى العباس بالجواد الیه؛ کجاست‏ برادرم … کجاست ماه بنى‏هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر، اسبم را حاضر کن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود.» (۱۵)

۳٫ در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد کربلا شد. یکى از نقشه‏هاى او براى کاستن از یاران امام حسین علیه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود. وقتى جناب عباس شنید که شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نکرد و جواب او را نداد، تا این که امامش به او فرمان داد که جواب شمر را بگوید، عباس فرمود: «چه مى‏گویى؟» عرض کرد: «شما و برادرانت در امانید.» عباس غیرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فریاد او بلند شد:

«تبت ‏یداک و لعن ما جئت ‏به من امانک یا عدو الله اتامرنا ان نترک اخانا و سیدنا الحسین بن فاطمة و ندخل فى طاعة اللعناء و اولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له؛ دست‌هایت ‏بریده باد و لعنت [خدا] بر آنچه که از امان نامه آورده‏اى. اى دشمن خدا! آیا دستور مى‏دهى که ما برادرمان و آقایمان حسین علیه السلام پسر فاطمه علیهاالسلام را رها کنیم و داخل اطاعت لعنت‏شدگان و فرزندان لعنت‏شدگان شویم؟ [عجبا] آیا به ما امان مى‏دهى در حالى که فرزند رسول خدا [حسین بن على] در امان نیست.» (۱۶)

این جملات حاکى از معرفت و عشق عمیق حضرت عباس به امام خویش حسین بن على علیه السلام است. به این جهت است که مورخان نوشته‏اند؛ عباس در کربلا به خاطر تعصبات قبیله‏اى و خانوادگى با دشمن نمى‏جنگید:

«… بل کان یعرف ان دین الله قائم بالحسین و هو عمودالدین، مجاهد عن دین الله و عن شریعة المصطفى و حامى عن ابن رسول الله و عن بنات الزهراء کما قال انى احامى ابدا عن دینى و عن امام صادق الیقین نجل النبى الطاهر الامین؛ بلکه همواره مى‏شناخت که دین خدا به حسین علیه السلام پاینده است و او ستون دین است و براى دین خدا و شریعت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله جهاد [و مبارزه] مى‏کند و [بدین جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمایت و پشتیبانى کرد؛ چنان که خود فرمود:

«به خدا اگر دست راستم را قطع کردید به راستى [همچنان] از دینم حمایت مى‏کنم و از امامى که یقین راستین دارد [دفاع مى‏کنم؛ آن امامى که] پسر دختر پیامبر پاک و امین مى‏باشد.» (۱۷)

از این جا به ویژگى سومى در وجود حضرت عباس پى مى‏بریم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .

ج) بصیرت ژرف

بیشتر منحرفان از امامت و ولایت، ظاهربین و ساده اندیشند. قرآن کریم درباره دنیاپرستان مى‏فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون‏»؛ «آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند و از آخرت غافلند.» (۱۸) ولایت مداران باید ژرف اندیش و ژرف نگر باشند .

از امتیازات ویژه حضرت عباس، بصیرت نافذ و ژرف اندیشى خاصى بود که تمام خطوط جامعه و رگه‏هاى کفر و نفاق را به خوبى مى‏شناخت، و ولایت‌مداران را نیز دقیقا شناسایى کرده بود. امام صادق علیه السلام درباره عمویش عباس مى‏فرماید:

«کان عمنا العباس نافذ البصیرة؛ عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود.» (۱۹)

در مقابل، یکى از کاستی‌هاى عمر سعد که به دام یزید و ابن زیاد افتاد، نداشتن تیزبینى و بصیرت بود. ابن زیاد با بهره‌بردارى از این کمبود فکرى، فردى فرومایه و هزار چهره؛ یعنى «شبث ربعى‏» را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند. شبث کوشید به عمر سعد القا کند که حسین، کافر حربى است که قتلش واجب مى‏شود و به همین جهت، قتل او در ماه حرام اشکالى ندارد. (۲۰)

ولایت مدارى و ژرف اندیشى، از نیازهاى شدید زمان ما براى تمام طبقات است؛ چرا که بصیرت ژرف و عمیق اندیشى باعث مى‏شود خطوط فکرى و سیاسى را به خوبى بشناسند و در موضع گیری‌ها دقیقا بر خط صحیح و مستقیم امامت و ولایت‏ سیر نمایند .

د) شجاعت

از صفات بارز و برجسته حضرت عباس که همگان حتى غیرمسلمانان با آن آشنایى دارند، شجاعت و دلیرى ایشان است. از آغاز امیرالمؤمنین علیه السلام براى این موضوع سرمایه‌گذارى نموده بود، آنجا که به برادرش عقیل – که اطلاعات وسیعى از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت – سفارش فرمود که از اقوام اصیل و شجاع عرب، همسرى براى من انتخاب کن که زاده شجاعان و وارث دلاورى و شهامت‏ باشد؛ زیرا مى‏خواهم از این ازدواج، فرزند شجاع و دلیرى به دنیا بیاید. عقیل پس از بررسى و جستجو «ام‌البنین کلابیه‏» را پیشنهاد کرد، که حضرت با او ازدواج کند؛ چرا که در جامعه [آن روز] شجاع‏تر و دلیرتر از اجداد و پدران او نبود. (۲۱)

از «حضرت ام‌البنین‏» چهار پسر رشید و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنیا آمدند، که بزرگ‏ترین و شجاع‏ترین آنها حضرت عباس بود .

استاد شهید مطهرى مى‏گوید:

«آرزوى على علیه السلام در ازدواج با ام‌البنین در وجود مقدس حضرت ابوالفضل علیه السلام تحقق یافت.» (۲۲)

به نمونه‏هایى که شجاعت آن حضرت را مى‏رساند اشاره مى‏کنیم:

۱٫ درباره ویژگی‌هاى حضرت عباس در تاریخ مى‏خوانیم:

«کالجبل العظیم و قلبه کالطود الجسیم لانه کان فارسا هماما و بطلا ضرغاما و کان جسورا على الطعن والضرب فى میدان الکفار والحرب؛ [عباس] مانند کوهى بزرگ، و قلبش بسان کوهى خشن [و استوار] بود؛ چرا که او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شیرگون بود و در [وارد کردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با کفار جسور [و بى‏باک] بود.»

۲٫ در معالى السبطین چنین بیان شده است:«ولا یقاس بشجاعته الا شجاعة ابیه و اخیه؛ شجاعت عباس با شجاعت پدرش[على علیه السلام] و برادرش [امام حسین علیه السلام] مقایسه مى‏شود.» (۲۳)

و در ادامه مى‏گوید: «در شجاعت عباس همین بس که وقتى دشمنان صداى او را مى‏شنیدند رگ‌هاى بدنشان مى‏لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلب‌هایشان از وحشت مى‏تپید و پوست‏ بدنشان جمع مى‏شد. با توجه به این شجاعت و شهامت‏ بود که ابن زیاد براى او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود مى‏خواست که او را از حسین علیه السلام بگیرد.» (۲۴)

همین شجاعت و قدرت او بود که پشتوانه محکمى براى امام حسین علیه السلام بود؛ هر چند تکیه امام حسین علیه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس که یک بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع یارى خدا از طریق اسباب طبیعى بود؛ لذا شهادت حضرت عباس سخت‏ بر امام حسین علیه السلام اثر گذاشت و صریحا آنگاه که کنار بدن برادر آمد فرمود:

«الآن انکسر ظهرى و قلت ‏حیلتى؛ اکنون کمرم شکست و راه چاره‏ام کم شد.» (۲۵)

این سخنان از زبان معصومى صادر مى‏شود که تعارف و زیادگویى و خلاف واقع در کلام و مرامشان راه ندارد. و وقتى که عباس اجازه میدان خواست امام حسین علیه السلام فرمود:

«اذا مضیت تفرق عسکرى؛ هرگاه [از دستم] بروى سپاهم از هم مى‏باشد.»

تاریخ نویسان نوشته‏اند:

«لم یبق الحسین بعد ابى الفضل الا هیکلا شاخصا معرى عن لوازم الحیاة؛ از امام حسین بعد از [مرگ] ابى الفضل جز هیکلى [و مشتى استخوان] خالى از لوازم حیات و زندگى باقى نماند.» (۲۶)

دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پیدا کردند، و بر اصحاب و خیمه‏هاى امام حسین علیه السلام حمله‏ور شدند. در تاریخ مى‏خوانیم:

«لما قتل العباس تدافعت الرجال على اصحاب الحسین؛ (۲۷)هنگامى که عباس کشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حمله‏ور شدند.»

ه) وفا و فداکارى عباس

  وفا از بارزترین صفات مردان تاریخ و نشانه قوت دین و قدرت امانت دارى است. وفا دژ مستحکمى است که انسان را تا پایان خط در مسیر راه نگه مى‏دارد.» (۲۸)

در وفا و فداکارى نیز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوى پاکان وفادار، و فداکاران ایثارگر است. در این بخش پایانى، به نمونه‌هایى از وفا و فداکارى حضرت عباس اشاره مى‏کنیم:

۱٫ رد امان نامه:

رد امان نامه ابن زیاد و شمر – که قبلا به آن اشاره شد – نشانه وفاى عباس است.

۲٫ اعلان وفادارى در شب عاشورا:

در شب عاشورا امام حسین علیه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم؛ پس همه آزادید بروید و بیعتى که از جانب من به گردن شما بود برداشتم و این شب که شما را فرا گرفته فرصتى است، آن را شتر رهوار خود کنید و به هر سو که مى‏خواهید بروید.» آنگاه چراغ را خاموش کرد و فرصت ‏خوبى براى رفتن بود.

اولین کسى که وفاى کامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن على علیه‌السلام فقال له: لم نفعل ذلک؟ النبقى بعدک؟ لا ارانا الله ذلک ابدا؛ آنگاه عباس، فرزند على آغاز به سخن نمود، پس به امام حسین علیه السلام عرض کرد: براى چه این کار را انجام دهیم؟ آیا براى آن که بعد از شما باقى باشیم؟ نه، خدا این را [یعنى جدایى از شما را] هرگز به ما نشان ندهد.» (۲۹)

۴٫ اوج وفا در شط فرات

حضرت عباس علیه السلام بعد از شهادت على اکبر مى‏خواست ‏به میدان برود، اما برادر به او اجازه میدان رفتن نداد، بعد از اصرار زیاد فرمود: مقدارى آب براى کودکان بیاور .

پیشانى حسینش را بوسید و به سوى فرات حرکت کرد، مشک را پر از آب کرد، خود نیز تشنه بود، مى‏خواست آب بنوشد: «فذکر عطش الحسین و من معه فرقى الماء (۳۰)؛ سپس به یاد تشنگى حسین و همراهان [و کودکان] افتاد، پس آب را [روى آب] ریخت.» و بر خود خطاب کرد:

یا نفس من بعد الحسین هونى

و بعده لا کنت ان تکونى

هذا الحسین وارد المنون

و تشربین بارد المعین

تالله ما هذا فعال دینى (۳۱)

«اى نفس! بعد از حسین خوارى و ذلت ‏بر تو باد و بعد از او [حسین علیه السلام] تو نباید باشى تا زنده بمانى، حسین در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنک و گوارا مى‏نوشى؟ به خدا قسم این کار دین [و آیین] من نیست.»

آنگاه فریاد برآورد: «والله لا اذوق الماء و سیدى الحسین عطشانا (۳۲)؛ به خدا قسم آب نمى‏نوشم در حالى که آقاى من حسین تشنه است.»

اعتراف دشمن به وفاى عباس

 

هنگامى که وسایل غارت شده کربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگى بود. یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده، ولى دستگیره آن سالم است. یزید پرسید: «این پرچم را چه کسى حمل مى‏کرد؟» گفته شد: «عباس بن على‏». یزید از روى تعجب و تجلیل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:

«انظروا الى هذا العلم فانه لم یسلم من الطعن والضرب الا مقبض الید التى تحمله؛ به این پرچم بنگرید، [که بر اثر صدمات] نیزه و زدن [شمشیر] جایى از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که [پرچمدار] آن را با دست‏ حمل مى‏کرده است.»

سالم ماندن دستگیره پرچم، نشان از آن دارد که پرچمدار تمام ضربات نیزه و شمشیر را که بر دستش وارد مى‏شده تحمل مى‏کرده ولى پرچم را رها نساخته است .

آنگاه یزید گفت: «ابیت اللعن یا عباس، هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه؛ لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختى اى عباس! [و ناسزا زیبنده تو نیست]. این چنین است [رسم و معناى] وفادارى برادر نسبت ‏به برادرش.»(۳۳)

آرى، وفاى حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست که پلیدترین دشمنان او هم نمى‏توانند آن را انکار کنند.

وفا و فداکارى عباس در سخنان معصومین علیهم السلام

 

1. امام سجاد علیه السلام فرمود: «رحم الله عمى العباس فلقد آثر وابلى وفدى اخاه بنفسه حتى قطعت ‏یداه؛ خداوند رحمت کند عمویم عباس را که حقیقتا ایثار و جانبازى نمود و جانش را فداى برادر نمود تا آنجا که دست‌هایش قطع شد.» (۳۴)

۲ . امام صادق علیه السلام فرمود:

«اشهد لقد نصحت لله و لرسوله و لاخیک فنعم الاخ المواسى؛ شهادت مى‏دهم که تو براى خدا و رسولش و برادرت خیرخواهى نمودى، پس تو چه نیکو برادر فداکار بودى.» (۳۵)

۳٫ امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به عمویش عباس مى‏فرماید: «السلام على ابى الفضل العباس المواسى اخاه بنفسه؛ سلام بر ابوالفضل العباس که با جان خویش با برادر همدردى [و براى او فداکارى] نمود.»

001 مقاله ای کامل در مورد حضرت عباس

منابع:

[۱] . لغت نامه دهخدا.
[۲] . الیوم نامت اعین بک لم تنم‏ و تسهدت اخری فعز منامها.
[۳] . بحار الانوار،ج ۴۵، ص ۴۱.
[۴] . معالی السبطین،ج ۱، ص ۴۴۶. مقتل خوارزمی، ج ۲، ص۳۰.
[۵] . مفاتیح الجنان،ص ۴۳۵.
[۶] . سفینه البحار،ج ۲، ص ۱۵۵.
[۷] . خلیل شفیعی.
[۸] . بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۶۶.
[۹] . ای اشکها بریزید، حسان، ص ۲۱۰. درباره زندگی عباس بن علی علیه السلام. ر.ک:«العباس بن علی»،باقر شریف القرشی،۲۱۴ صفحه،دار الکتاب الاسلامی.
[۱۰] . انصار الحسین، ص ۱۰۵. تنقیح المقال، مامقانی، ج ۲، ص ۱۳۳.