مقدمه:

استاد مطهری معلمی بود که روزگاری چند در برج طلعت این نسل درخشید و چون شمشیری داغ بی آنکه از خرق عادات و رسوم و خرافات عوام و خواص بهراسد , معضلات و شبهات را درهم نوردید.
استاد شهید مرتضی مطهری یکی از بارزترین , موفق ترین و پیشروترین متفکران اسلامی در عصر جدید است که در گستردگی فکر , درک زمان , شناخت مسائل فکری , توجه به واقعیات و آشنایی با مبانی دینی سرآمد هم عصران خویش بود.
او توانست عمر پربرکت خود را در راه شناخت عمیق اسلام و شناساندن این مکتب حیات بخش از زوایای مختلف به شیفتگان علوم و معارف اسلامی و مبارزه سرسختانه با کجروی ها و انحرافات صرف نماید. بدین جهت حق عظیمی بر مسلمانان به ویژه نسل انقلاب دارد و به حقیقت , الگویی وارسته و موفق برای نسل جستجوگر عصر ماست .

8160282763499577670

بدون شک استاد مطهری جایگاه ویژه ای در تاریخ معاصر ایران دارد , از آن جهت که با اشراف خاصی که بر شریعت اسلامی و اصول حاکم بر آن داشت , توانست ایمان دینی را به گونه ای ارائه کند که از هر جهت پاسخگوی معضلات بشر عصر کنونی باشد.
گرچه جامعیت شخصیت استاد مطهری فراتر از آن است که بتوان او را به راحتی شناخت و شناساندن او نیز آسان نخواهد بود , ولی چه باید کرد که دم فروبستن و لب تشنه از کنار اقیانوس شخصیت او گذشتن نیز کاری خردمندانه نیست , چرا که روزگار ما به شناخت اسوه هایی چون شهید مطهری به شدت نیازمند است .

دوران کودکی

مرتضی مطهری در ۱۳ بهمن ۱۲۹۸ ش، مطابق با ۱۲ جمادی الاولی ۱۳۳۸ ق. در یک خانواده روحانی، در روستای فریمان پا به عرصۀ وجود نهاد. پدر وی حاج شیخ محمدحسین از شخصیتهای روحانی و مورد توجه این قریه بود. مرتضی از همان دوران کودکی فردی باهوش بود. و چون بازی گوشی های دوران کودکی در او دیده نمی شد، هم بازی های وی گلایه داشتند که چرا با آنها بازی نمی کند. همین امر موجب نگرانی پدر و مادر او شد؛ زیرا گمان می کردند که وی دچار برخی مشکلات روحی شده است.

35

علاقه به کتاب از پنج سالگی در مرتضی نمایان شد. در همان سن و سال به کتابخانه پدر می رفت و نظم کتاب ها را به هم می ریخت. مرتضی تا دوازده سالگی در فریمان نزد پدر خویش مقدمات علوم اسلامی را فرا می گیرد. پس از چندی به مشهد می رود و به مدت دو سال در مدرسه ابدالخان همراه با برادر خود به تحصیل می پردازد.

با این که در این ایام، درس های مقدماتی را فرا می گرفت، اما در میان همکلاسی های خود، خوش درخشیده بود. برخی از دوستان او یاد دارند که در همان روزگار، طلاب بسیار با او به بحث و گفت وگو می پرداختند و از فضل وی بهره ها می بردند. دانش و پشتکار او در همین سنّ کم از او یک طلبۀ محبوب ساخته بود. پس از چندی درس را در حوزه مشهد ناتمام می گذارد و به فریمان باز می گردد. جهت این بازگشت هم این بود که منزل پدرش را جهت عریض کردن خیابان، خراب کرده بودند و همین که باخبر می شود که اسباب و اثاثیۀ منزل به کوچه ریخته شده و خانواده در وضع بدی به سر می برند، ناگزیر می شود تا در سال ۱۳۱۴ به فریمان بازگردد و در آن جا به مطالعه کتاب های پدر خود بپردازد. مدت دو سال در فریمان به مطالعه آزاد مشغول می شود. بعدها اظهار می دارد که بیشتر مطالعات تاریخی وی مربوط به این دو سال بوده است.

در این سال ها یک سلسله پرسش هایی مربوط به جهان بینی، به ویژه مسئله خدا به ذهن او راه می یابد و مطالعۀ محدود او در زمینۀ مبدأ و معاد موجب علاقه مندی وی به فیلسوفان و عارفان می شود.

سفر به قم

در سال ۱۳۱۵ ش، مرتضی تصمیم می گیرد تا جهت تحصیل عازم قم شود. روزی که بنا داشت تا همراه دایی خود، حاج شیخ علی راهی قم شود، مادرش آینه و قرآن می آورد تا وی را از زیر قرآن رد کند. در این هنگام، یکی از روحانیون محله به نام سیّد علی صابری جهت بدرقۀ وی می آید. موقع خداحافظی خطاب به مرتضی می گوید: «ان شاء الله می روید بر نمی گردید!» مادر که از این سخن ناراحت می شود خطاب به او می گوید: مرتضی، مادر جان امروز دوشنبه است و ۱۳ صفر، این آقا هم این جمله را بر زبان آورد، حالا نرو! مرتضی در جواب می گوید: مادر جان! اینها خرافات است. شما به این حرف ها توجه نکنید. با این کلام از خانواده خداحافظی می کند و با پول اندکی که پدر به او داده بود، راهی قم می شود. در سال های اول و دوم، مرتضی حجرۀ مناسبی پیدا نمی کند و به ناگزیر در یک اتاق نامناسب، در ضلع شرقی مدرسه فیضیه ساکن می شود. فقر در این ایام او را دچار سوء تغذیۀ شدید می گرداند. سیدصدرالدین صدر جهت معالجه او را به بیمارستان نکویی قم می برد. پس از مدتی سلامتی خود را باز می یابد و به تحصیلات خود ادامه می دهد.

در آغاز طلبگی در قم دوباره پرسش های مربوط به جهانبینی به ذهن راه می یابد. هجوم این اندیشه ها به گونه ای بوده که میل به تنهایی و تفکر در خلوت را در او بیدار می سازد.

به گفتۀ خودش:

«در سال های اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در اندیشه ها غرق بودم که شدیداً میل به تنهایی در من پدید آمده بود. وجود هم حجره ای را تحمل نمی کردم و حجره فوقانی عالی را به نیم حجره ای دخمه مانند تبدیل کردم که تنها با اندیشه های خودم به سربرم. در آن وقت نمی خواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگری بیندیشم و در واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را بیش از آن که مشکلاتم در این مسائل حل گردد بیهوده و اتلاف وقت می شمردم. مقدمات عربی و یا فقهی و اصولی و منطقی را از آن جهت می آموختم که تدریجاً آمادۀ بررسی اندیشۀ فیلسوفان بزرگ در این مسئله بشوم.»

مرتضی در سال ۱۳۲۱ به فریمان می رود تا برادر کوچکتر خود محمدتقی را برای تحصیل راهی قم سازد. در این ایام نیز هر دو برادر، با فقر زندگی می کردند. امرار معاش آنها از راه شهریۀ اندک حوزه بود.

در این دوران مطهری مکاسب و کفایه را نزد آﻳت الله سیدمحمد محقق یزدی، معروف به داماد فرا می گیرد. یک سال هم در درس خارج آﻳت الله حجت کوه کمری شرکت می جوید. از مظهر آیات عظام سیدصدرالدین صدر، محمدتقی خوانساری، گلپایگانی، احمد خوانساری و نجفی مرعشی هم استفاده های بسیار می برد.

4

از سال ۱۳۲۳ که آﻳت الله بروجردی از بروجرد عازم قم می شود به مدت ده سال از درس های فقه و اصول ایشان استفاده می کند. در این ایام از درس های فلسفه میرزا مهدی آشتیانی نیز بهره می برد.

در میان همدرسان، آﻳت الله منتظری بیش از سایرین با مطهری حشر و نشر داشته است. در اکثر درس ها با یکدیگر هم مباحثه بودند. به گفته منتظری مدت یازده سال در یک اتاق در مدرسۀ فیضیه زندگی می کردند و در تمام امور درسی و حتی مخارج یومیه با یکدیگر همکاری صمیمانه داشتند.

درس نهج البلاغه

در تابستان ۱۳۲۰ مطهری برای فرار از گرما از قم به اصفهان می رود. در آن جا با حاج علی آقا شیرازی که مدرس نهج البلاغه بوده آشنا می شود. در مدت اقامت در اصفهان، از درس های این استاد بزرگ کمال استفاده را می برد. این شخصیت روحانی که مطهری از او به عنوان عالم ربانی یاد می کند، تأثیر بسیاری بر روح وی می گذارد. به نظر مطهری، حاج میرزا علی آقا شیرازی نهج البلاغه مجسم بود. مواعظ نهج البلاغه در اعماق جان او نفوذ کرده بود. کلماتش نشان می داد که پیوندی خاص با امام علی (ع) دارد. وی با نهج البلاغه می زیست و روحش با این کتاب انس خاصی داشت. ارادتش به نهج البلاغه به گونه ای بود که گاه با خواندن مطالب آن اشک از دیدگانش جاری می شد. او شخصیتی بود که از خود رسته و به خدا پیوسته بود. هر وقت به قم می آمد، علمای طراز اول قم با اصرار از او می خواستند که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آن که قال باشد، حال بود. از امام جماعت بودن پرهیز داشت. سالی در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که این یک ماهه در مدرسۀ صدر اقامه جماعت کند. با این که مرتب نمی آمد جمعیت بی سابقه ای برای اقتدا شرکتمی کردند. شنیدم که جماعت های اطراف خلوت شده او هم دیگر ادامه نداد .

درس های امام خمینی

از همان آغاز طلبگی، مطهری به درس های اخلاق امام خمینی که روزهای پنج شنبه و جمعه ارائه می شد- راه پیدا می کند. پس از تحصیل نیز استادان بزرگ حوزه از امام درخواست می کنند تا درس خارج اصول را در حجرۀ ایشان شروع کنند. این درس در ابتدا به طور خصوصی برگزار می شود، اما به مرور ایشان مشتاقان این درس به حدی زیاد می شوند که کلاس درس ار آن جا به مسجد بالاسر و سرانجام به مسجد سلماسی انتقال پیدا می کند. این درس مدت دوازده سال ادامه می یابد. در درس اصول، امام خمینی به نقد و تحلیل آرای بزرگانی چون شیخ انصاری، آخوند خراسانی، آقا ضیاءالدین عراقی و میرازای نائینی می پرداخت. به گفتۀ شاگردان این درس، امام بیشتر از نظرات و خود حاج شیخ عبدالکریم حائری دفاع می کرد و در این درس، مطهری بیشتر سکوت می کرد و اگر هم گاه سخن می گفت بسیار سنجیده و کوتاه بود.  دورۀ اول تدریس اصول امام حدود سال ۱۳۳۰ به پایان رسید. در این درس، حدود دویست طلبه شرکت می کردند.
مطهری فلسفه را نیز با درس منظومۀ امام آغاز می کند. روش امام هم این بوده که تا طلبه ای را امتحان نمی کرد، به او فلسفه درس نمی داد؛ زیرا معتقد بود که اگر کسی استعداد تحصیل فلسفه را نداشته باشد گمراه می شود. در آن روزگار که در حوزه برگزاری امتحان رسمی نبود، امام از شاگران خود برای حضور در درس فلسفه به صورت شفاهی امتحان می کرد و اگر طلبه ای از نظر درک و فهم ضعیف بود و یا اخلاق درستی نمی داشت، هرگز او را به کلاس فلسفۀ خود راه نمی داد.

مطهری دربارۀ اهمیت درس های امام خمینی می گوید:

«پس از مهاجرت به قم گمشدۀ خود را در شخصیتی دیگر یافتم. همواره مرحوم آقا میرزامهدی را به علاوه برخی مزایای دیگر در این شخصیت می دیدم: فکر می کردم که روح تشنه ام از سرچشمه زلال این شخصیت سیراب خواهد شد. اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در معقولات را نداشتم، اما درس اخلاقی که به وسیلۀ شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست می کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه ای این درس، مرا آن چنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبۀ هفتۀ بعد، خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس، و سپس در درس های دیگری که در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی که او «روح قدسی الهی» بود.» ۱۲

در این ایام، درس خصوصی عرفان نیز به وسیلۀ امام تدریس می شد که در آن، اشخاصی چون مطهری، منتظری، مرتضی حائری، سیدرضا صدر و عبدالجواد فلاطوری شرکت می جستند.

در محضر علامه طباطبائی

علامه طباطبائی در سال ۱۳۲۴، از تبریز عازم قم می شود. وقتی ایشان به قم می آید مثل یک طلبۀ ناشناس زندگی می کند. اغلب در نماز جماعت به آیت الله خوانساری اقتدا می کرد و چون در صف های آخر می نشست، گاهی که زیلو نبود، عبای خود را به جای زیرانداز مورد استفاده قرار می داد. رفتارهای علامه او را به تقوا مشهور ساخته بود و کمتر کسی از فضل او باخبر بود. یک روز میرزا جواد آقا خندق آبادی نزد مطهری آمده و می گوید: آقای طباطبائی مرد ملائی است، ایشان درس شفا را شروع کرده اند، شما هم در این درس شرکت کنید. وی با بی اعتنایی می گوید که تدریس کتاب شفا از عهدۀ هر کسی بر نمی آید، گمان نمی کنم ایشان هم بتواند شفا را تدریس کند. آقای خندق آبادی با اصرار مطهری را به آن درس می برد. در همان جلسه وی شیفته و مجذوب درس و بحث علامه طباطبائی می شود.

ایشان میان سال های ۳۲-۱۳۲۹ به تدریس الهیات شفا پرداختند. در این درس منتظری، بهشتی و واعظ زاده خراسانی شرکت می جستند. به گفتۀ یکی از فضلا هنگامی که مطهری در جلسات علامه طباطبائی شرکت می کرد محور بحث ها می شد. گاهی علامه مطالبی را به مدت پنج دقیقه مطرح می کرد، اما مطهری تفصیل آن را در بیست دقیقه بیان می کرد. تقریر ایشان به گونه ای بود که علامه به دقت گوش می داد و از صحبت های ایشان به وجد می آمد. مطهری مطالب علامه را گاه با بیان جدیدتری مطرح می کرد و همین امر موجب می شد تا همۀ حاضران در جلسه درس و بحث سراپا گوش شوند.

51_11

فعالیت های علمی و تبلیغی

از سال های اولیۀ تحصیل در حوزۀ قم، فعالیت های تبلیغی مطهری آغاز می شود. به گفتۀ برادرش در سال ۱۳۲۲، مطهری نذر می کند که اگر خداوند به او توفیق خدمت به اسلام را بدهد، بدون دریافت هیچ گونه وجهی به تبلیغ بپردازد. در همان سال پول اندکی را به دست آورده و جهت تبلیغ به یکی از شهرستان ها می رود. مدت پنج سال به اراک، همدان و نجف آباد جهت تبلیغ اسلام سفر می کند. اولین منبر او در قم، به مدت یک دهه در ایام فاطمیه در مورد بعثت و رسالت پیامبر(ص) بود که مورد استقبال بسیاری قرار می گیرد.

در آغاز ورود آیت الله بروجردی به قم گزارشی از شیراز می رسد که شخصی به نام شیخ محمد اخباری در آبادۀ شیراز به تبلیغ اخباریگری مشغول است، مطهری که با اخباریگری مخالفتی سرسخت داشت، آنها را متحجّر می دانست به آباده می رود و پانزده روز به سخنرانی می پردازد تا آثار سوء سخنان آن شیخ را از میان ببرد. شهید بهشتی هم نقل می کند که در بهار ۱۳۲۶ ایشان به اتفاق منتظری، شیخ عباس ایزدی و مطهری تصمیم می گیرند تا فعالیت های تبلیغی منظمی را در تابستان ها انجام دهند.

به گزارش ایشان برخی از طلاب فاضل تصمیم می گیرند تا برای روزهای پنجشنبه و جمعه یک برنامه مطالعاتی تنظیم کنند. از این رو در چند رشتۀ علمی چون ماتریالیسم، ادیان شناسی، تفسیر، اخلاق و تاریخ، گروه های مطالعاتی تشکیل داده و به تحقیق می پردازند. مطهری و منتظری و بهشتی بحث اسلام و ماتریالیسم را بر عهده می گیرند و به نقد و تحلیل کتاب علی الاطلال المذهب المادی اثر فرید وجدی می پردازند. این جلسات که گویا از سال ۱۳۲۶ آغاز می شود تا سال ۱۳۳۱ ادامه می یابد.

مطهری، علاوه بر فعالیت های تبلیغی در سال هایی که در حوزه مشغول تحصیل بود، به تدریس ادبیات، فلسفه (شرح منظومه) منطق(شرح مطالع) کلام (شرح تجرید) و مکاسب و کفایه می پردازد.

ازدواج

مطهری در سال ۱۳۲۹ با دختر یکی از روحانیون خراسانی به نام آیت الله روحانی ازدواج می کند. همسر وی در مورد نحوۀ ازدواج خود چنین می گوید:

«یازده ساله بودم که یک شب خواب دیدم به اتاق پدرم رفته ام. در اتاق پدرم روی زمین یک ورق کاغذ افتاده بود. وقتی کاغذ را برداشتم، دیدم روی آن نوشته فلانی (یعنی من) برای مرتضی در بیست و نهم ماه عقد می شود.

از دیدن این خواب عجیب، تعجب کردم و با هیچ کس آن را در میان نگذاشتم تا این که مدتی گذشت. خواستگاران متعددی می آمدند ولی مادرم می گفت: تا دیپلم نگیرد شوهرش نمی دهم.

سیزده ساله بودم و در کلاس هفتم درس می خواندم که آقای مطهری چون با پدرم آشنایی داشتند، برای خواستگاری به خانه ما آمدند. این خواستگاری با مخالفت شدید مادرم رو به رو شد چون او در یک خانوادۀ غیر روحانی و نسبتاً مرفه بزرگ شده بود و از ازدواج من با یک روحانی خشنود نبود و می گفت: من دخترم را به یک روحانی شوهر نمی دهم.

چند بار دیگر هم آقای مطهری مراجعه کردند، اما مادرم مسئله درس خواندن مرا مطرح کردند و ایشان به راحتی پذیرفتند و گفتند: هیچ اشکالی ندارد، می توانند درسشان را ادامه بدهند و دیپلم بگیرند.

سرانجام بعد از مدتی مادرم راضی به ازدواج ما شد. روز ۲۳ ماه بود که موافقت مادرم اعلام شد و همان روز آقای مطهری گفتند بیست و نهم ماه برای عقد روز خوبی است و موافقت شد. من در روز بیست و نهم به عقد ایشان درآمدم و آن وقت بود که حقیقت خوابی که دیده بودم، برایم روشن شد.»

جلسات اصول فلسفه

در سال ۱۳۲۹ جلسات درس و بحث خصوصی علامه طباطبائی در زمینۀ مسائل جدید آغاز می شود.
این درس ها که بعدها تبدیل به کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» می شود با محوریت فکری مطهری شکل می گیرد. در مورد علت تشکیل این جلسات اقوالی ذکر شده است.

استاد بزرگوار آیت الله سبحانی می فرمودند که در سال ۱۳۲۹ کتابی از طرف سفارت آمریکا با عنوان «نگهبانان سحر و افسون» منتشر می شود. این کتاب بر مبنای ماتریالیسم دیالکتیک نگاشته شده و در آن، دین را عامل استعمار معرفی کرده بود. انتشار این کتاب موجب شد تا علامه طباطبائی در شب های پنجشنبه و جمعه جلساتی را تشکیل دهد و به پاسخ گویی شبهات مطرح شده در آن بپردازد.

آقای عبدالحسین حائری در مورد تشکیل این جلسات می گوید که در سال ۱۳۲۸، ایشان و سید عزالدین حسینی جهت نقد و بررسی آرای ملحدان دوران ائمه و بررسی روایات مطرح شده در این زمینه جلسات هفتگی تشکیل می دهند. آقای عزالدین زنجانی که از شاگردان علامه طباطبائی بود، وجود این جلسات را با علامه طباطبائی در میان می گذارد و از ایشان می خواهد تا درس هایی را در این زمینه، در آن جلسات ارائه دهد. این پیشنهاد مورد قبول علامه طباطبائی واقع شده و جلسات به منزل استاد انتقال می یابد. با ادامه جلسات در موضوع بحث، تحول اساسی صورت می گیرد. یعنی به جای بررسی اقوال ائمه در برابر ملحدان، پاسخگویی به تحریفات و مکتب های مادی به ویژه ماتریالیسم دیالکتیک مطرح می شود. پس از مدتی بحث ها به صورت چهارده مقاله توسط علامه طباطبائی تنظیم می شود که مطهری به مرور زمان، با پاورقی های خود آن را تکمیل می کند.

برخی اشخاص که در این جلسات شرکت می کردند عبارت بودند از: حسن زاده آملی، جوادی آملی، صائنی زنجانی، شیخ عباس ایزدی، عباس ابوترابی، سیدمحمد خامنه ای، سیدمحمدحسین بهشتی، ابراهیم امینی، ابراهیم خسروشاهی، موسی صدر، جزایری و قدوسی.

عزیمت به تهران

در پاییز سال ۱۳۳۱، مطهری همراه با برادر خود محمدتقی عازم تهران می شود. علت خروج از قم را باید در دو عامل جست وجو کرد: یکی فقر و دیگری بی مهری آیت الله بروجردی.

مطهری مدت ده سال از درس و بحث های فقه و اصول آیت الله بروجردی بهره ها برد و حتی وی از نخستین کسانی است که در تابستان ۱۳۲۶ قمری به بروجرد نزد ایشان می رود و بر اثر آشنایی با شخصیت فکری و اخلاقی ایشان جهت عزیمت وی به قم اقداماتی می کند. مطهری در دوران تحصیل خود همگام با امام خمینی فعالیت هایی را برای اصلاح حوزه مطرح می کند که گویا به جهت سعایت اطرافیان آیت الله بروجردی به مذاق ایشان خوش نمی آید. مطهری به واسطه منتظری بارها می کوشد تا دیداری با آیت الله بروجردی داشته باشد و سوء تفاهم ها را رفع نماید، اما متأسفانه موفق نمی شود.

 

پس از آن که محمدحسن کوشانپور که از افراد خیّر تهران بود با مشکلات مطهری آشنا می شود مبلغ یکصد و پنجاه تومان برای جلسات هفتگی تفسیر و یکصد و پنجاه تومان هم برای اجاره نامه ایشان مقررّی تعیین می کند. به این وسیله مطهری خانواده خود را از قم به تهران می آورد و مقیم این شهر می شود.

با ورود به تهران دروس فلسفۀ وی در مدرسۀ مروی آغاز می شود. شرح منظومه از نخستین درس های ایشان بوده است. البته بعدها کتاب های اشارات و شفا را هم تدریس می کرد. یکی از شاگردان درس های مدرسۀ مروی دکتر محمدباقر حجتی است که از سال ۱۳۳۳ به مدت دوازده سال نزد مطهری به تحصیل فلسفه می پردازد.

استادی دانشگاه

در سال ۱۳۳۳ رئیس دانشکده علوم معقول و منقول تصمیم می گیرد تا از برخی فضلا جهت تدریس در آن دانشکده استفاده کند. طبق آیین نامه دانشکده، فضلایی که فاقد مدرک بودند، می بایست در یک سلسله امتحانات شرکت جویند. مطهری که بنا نداشت در امتحانات شرکت کند، به اصرار برادر خود ثبت نام می کند.

پس از ثبت نام، به مدت هشت روز امتحانات کتبی برگزار می شود. به دنبال موفقیت در این امتحانات، از ایشان جهت شرکت در امتحانات شفاهی و مصاحبه دعوت به عمل می آید. در آن جلسه، استادان ممتحن عبارت بودند از: حسینعلی راشد، سبزواری و جواد تارا. مرحوم راشد صفحه ای از کتاب منظومه را می گشاید و از ایشان می خواهد تا به ترجمه و شرح آن بپردازد. مطهری مباحث منظومه را با توجه به اشارات و اسفار به تفصیل شرح می دهد. راشد که از فضل او در حیرت می ماند رو به وی کرده و می گوید: صبر کن ما از بیست بالاتر نداریم. این نمره بیست، حالا مطلب را ادامه بده تا ما استفاده کنیم.

پس از توضیحات مفصل، راشد دوباره می گوید واقعاً بهره بردم. بدین ترتیب مطهری از تاریخ سوم مهر ۱۳۳۴ به عنوان معلم دانشکده علوم معقول و منقول مشغول به کار می شود.

در سال ۱۳۴۳ که براساس آیین نامه دانشگاه تهران عده ای از استادان غیررسمی و سابقه دار دانشگاه «دانشیار» می شوند، مطهری از این عنوان برخوردار نمی شود. یکی از اعضای کمیسیون اجرایی این تصویب نامه مجتبی مینوی بود که به فضل مطهری باور داشت، اما بدیع الزمان فروزانفر از ترس آن که مبادا فعالیت های سیاسی مطهری موجب شود تا برای دیگر اساتید، مشکل ایجاد شود، نام ایشان را در فهرست اشخاص واجد شرایط دانشیاری قرار نمی دهد. البته فروزانفر با بیان دلیل کار خود از مطهری عذرخواهی می کند. سرانجام در سال ۱۳۴۵، فروزانفر نامه ای به دکتر جهانشاه صالح، ریاست وقت دانشگاه تهران می نویسد و ارتقای وی را تقاضا می کند.

فعالیت های فرهنگی

با عزیمت از قم به تهران، مطهری به فعالیت های فرهنگی بسیاری می پردازد. علاوه بر تدریس در دانشگاه و مدرسۀ مروی، با برخی نشریات مانند مکتب تشیع و مکتب اسلام همکاری های خود را آغاز می کند. با تأسیس مکتب تشیع در سال ۱۳۳۶، کمک های فکری به دست اندرکاران آن می دهد و برخی مقالات خود را نیز در آن نشریه منتشر می سازد. مقالاتی چون اصالت روح، قرآن و مسئله ای از حیات و توحید و تکامل نمونه ای از آنهاست. از سال ۱۳۳۷ هم که مجله مکتب اسلام تأسیس شد، همکاری ایشان با اعضای هیئت تحریریه آن آغاز می شود. برخی آثار ایشان مانند سیری در نهج البلاغه، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب ابتدا در آن مجله منتشر شد.

انجمن اسلامی پزشکان که حدود سال ۱۳۳۸ تأسیس شد هر دو هفته یک بار برنامه های سخنرانی داشت. مطهری از جمله سخنرانان این انجمن در طول سالیان دراز بود. مباحث توحید، نبوت، معاد، مسئله حجاب، بردگی از نظر اسلام، ربا، بانک و بیمه، نمونه ای از درس و بحث های مطهری در این انجمن بوده است. در انجمن پزشکان علاوه بر سخنرانی جلسات پرسش و پاسخ نیز برگزار می شد و اعضای آن به بحث و گفت وگو با مطهری می پرداختند. به علاوه ایشان در انجمن ماهانه دینی و جامعه اسلامی معلمین نیز سخنرانی های بسیار داشته است.

فعالیت های سیاسی

از سال های ۱۳۲۷ به بعد که موج آزادیخواهی شهرهای ایران را فرا گرفت، فدائیان اسلام در قم به فعالیت پرداخته و ستاد عملیاتی خود را در مدرسۀ فیضیه مستقر کردند. این گروه مورد توجه و حمایت برخی از مراجع مانند آیت الله محمدتقی خوانساری بودند. امام خمینی نیز پنهانی مدافع آنها و پشتوانه ای برای حرکت آنها بود. آیت الله بروجردی برخوردی ملایم با آنها داشت و در درس های خود گاه برخی از انتقادات خود را به آنها گوشزد می کرد. مطهری که طرفدار جریان های انقلابی بود، با فدائیان اسلام به طور مخفی همکاری و همفکری می کرد و حتی در صدد بود تا کدورت های میان آنها و آیت الله بروجردی را از میان بردارد که موفق نشد. علی دوانی در مورد رابطه مطهری با فدائیان اسلام چنین می گوید:

«استاد شهید مطهری با فدائیان و افکارشان هماهنگ بود. بارها از شهید نواب می شنیدیم که با احترام از آقای مطهری یاد می کرد و از احوال او جویا می شد، یا مطلبی را از او نقل می کرد که بیشتر جنبۀ راهنمایی و نصیحت آنها داشت.

در سال های ۲-۱۳۴۱ به اتفاق آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان و مباشرت انجمن اسلامی مهندسین، کنگره ای از انجمنهای اسلامی ایران را در تهران تشکیل می دهند. سال اول جلسات کنگره در مدرسۀ کمال و مسجد جامع نارمک برگزار می شود و در آن، شخصیت هایی چون علامه طباطبائی هم شرکت می کنند.

در نهضت اسلامی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ مطهری دستگیر و روانۀ زندان می شود، علت دستگیری هم سخنرانی تندی بوده که در همان شب ایراد کرده بود.

مدت بازداشت مطهری چهل روز به طول کشید و سرانجام در ۲۶ تیر ماه ۱۳۴۲، از زندان آزاد می شود. پس از آزادی از زندان، فعالیت های فکری سیاسی وی ادامه پیدا می کند. سخنرانی های او در مسجد هدایت به طور غیرمستقیم در جهت روشنگری نهضت امام خمینی بود. اسناد ساواک نشان می دهد که اکثر سخنرانی های ایشان را مأموران ساواک زیر نظر داشتند.

مطهری با هیئت مؤتلفۀ اسلامی نیز همکاری بسیار داشت. آنها نیز با استاد به رایزنی می پرداختند و از اندیشه های ایشان بهره می بردند. این جمعیت درصدد تشکیل شورای فقاهتی و سیاسی برمی آید. به پیشنهاد آنها و تصویب امام، آقایان بهشتی، مطهری، انواری و مولایی به عضویت این شورا درمی آیند. مطهری همواره بر جریان فکری این جمعیت سیاسی نظارت داشت و به آنها گوشزد می کرد که تفکر حاکم بر حرکت آنها باید درست و منطقی باشد و از جریان های انحرافی تأثیر نپذیرند. کتاب انسان و سرنوشت قبل از چاپ به صورت پلی کپی منتشر می شود و در اختیار آنها قرار می گیرد و حتی برای آنها تدریس می شود.

حسینیه ارشاد

در سال ۱۳۴۶ حسینیۀ ارشاد به همت محمد همایون و با همکاری مطهری، سیدعلی شاهچراغی و میناچی تأسیس شد. مطهری در جهت ارتقای سطح علمی و نیل به اهداف مورد نظر خود فعالیت های بسیاری را در حسینیه ارشاد انجام می دهد، از جمله آن که در سال ۱۳۴۷ به مناسبت آغاز پانزدهمین قرن بعثت رسول اکرم(ص) تصمیم گرفته می شود تا کتابی پیرامون ابعاد گوناگون شخصیت پیامبر اسلام منتشر شود، از این روی وی از جمعی از فضلا و دانشمندان درخواست مقاله می کند که مجموع آنها در دو مجله در سال های ۴۷ و ۴۸ منتشر می شود.

به علاوه خود مطهری نیز سخنرانی های بسیاری در حسینیۀ ارشاد ایراد می کند از جمله موضوعاتی چون خاتمیت، امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی، احیای تفکر اسلامی، سیری در نهج البلاغه، جاذبه و دافعه علی(ع) و عدل الهی را در طول چند سال حضور خود در این مؤسسه فکری ارشاد مورد بحث قرار می دهد.

در مورخۀ ۷/۲/۴۹ مطهری در حسینیۀ ارشاد، سخنرانی مهمی با عنوان احیای تفکر اسلامی ایراد و در ضمن آن برای آوارگان فلسطینی تقاضای کمک می کند. در این سخنرانی اعلام می کند که حسابهایی در سه بانک به نام ایشان و علامه طباطبائی و ابوالفضل موسوی زنجانی گشوده شده تا افراد خیرخواه، پول واریز کنند. از آن جا که این پول به نام سازمان چریکی الفتح بوده، ساواک حساسیت های بسیاری از خود نشان می دهد.

یکی از کارهای مطهری در این دوران دعوت از محمد تقی شریعتی و دکتر شریعتی برای ایراد سخنرانی در حسینیه ارشاد بود. سخنرانی ها و نوشته های دکتر شریعتی سر وصدای بسیاری را به راه انداخت. برخی از روحانیون ایراد می گرفتند که چرا مطهری و یارانش به جای مسجد، حسینیه راه انداخته اند و به جای روحانیون از افرادی چون دکتر شریعتی و فخرالدین حجازی استفاده می کنند. حتی آیت الله رفیعی قزوینی پیغام داده بود که در حسینیۀ ارشاد حرف هایی زده می شود که برای ما تکلیف شرعی ایجاد می کند. مطهری در جواب ایشان می گوید که ما مثل شما هم فقه خوانده ایم و هم فلسفه و مواظب اوضاع هستیم.

مطهری از یک سو وجود شریعتی را برای جوانان مفید می دانست و از سوی دیگر به جهت برخی نظرات فکری وی نمی توانست هماهنگی کامل با او داشته باشد. در ضمن، اعتقاد داشت که وی همیشه احساسات افراد را تحت تأثیر قرار می دهد تا اندیشۀ آنها را.

در آن دوران شرایط اجتماعی به گونه ای پیش می رود که مطهری دیگر نمی تواند پاسخگوی مخالفان باشد. در واقع وی از چند طرف تحت فشار روحی قرار داشت. حتی ایشان یک بار سراغ آیت الله قمی می رود و از ایشان می خواهد تا با دکتر شریعتی گفت وگو کند و او را بر آن دارد تا از تندروی های خود دست بردارد. خلاصه از یک سو مقدس مآبان، مطهری را محکوم می کردند که موجب حضور شریعتی در حسینیۀ ارشاد بوده است و از طرف دیگر، جوانان احساساتی و تندرو به خاطر برخی مخالفت های فکری استاد، شریعتی در مقابل وی موضع گیری می کردند و در عین حال، هیئت مدیرۀ حسینیه نیز برای حلّ معضلات پیش آمده، تلاش جدی نمی کند.

باری حوادثی پیش آمد که مطهری ناگزیر از کناره گیری از حسینیۀ ارشاد شد. به زعم ایشان ریشۀ بسیاری از مشکلات و عدم حلّ آنها مربوط به عملکردهای اجرایی میناچی بوده است. از مجموعه مطالبی که از مطهری در مورد عوامل استعفای ایشان برمی آید

به ویژه استعفانامه مورّخه ۲۹/۱۰/۴۷ ،علل استعفای ایشان را باید در موارد زیر دانست:

۱- روش خودسرانه و تصمیمات فردی آقای میناچی.

۲- تباین میان اهداف میناچی با اهداف مؤسسه.

۳- تمایل شدید میناچی در جهت تبدیل حسینیه ارشاد به یک مؤسسه جنجالی و توخالی.

۴- اختیار بیش از حدّ میناچی در امور استخدامی، مالی، ادارۀ جلسات، تعیین سخنرانان، مصاحبۀ تلویزیونی و غیره.

۵- توجیه گری های بیهودۀ میناچی از کارهای غلط انجام شده و نشر اکاذیب و مجعولات.

۶- عدم حفظ اسرار و اطلاعات مخفیانه.

۷- بی احترامی به حیثیات افراد.

۸- تلاش در جهت نزدیک کردن حسینیۀ ارشاد به مؤسسات دولتی.

۹- عدم اعتقاد به حسن نیت میناچی.

مطهری در اسفند ماه سال ۱۳۴۹ نیز پیشنهادهایی را جهت اصلاح حسینیۀ ارشاد به محمدتقی شریعتی و هیئت مدیره حسینیۀ ارشاد می دهد که مکتوبات آنها موجود است. هیئت مدیره طی جلساتی در اردیبهشت ۱۳۵۰ نظرات اصلاحی جدید خود را ارائه می دهد. به دنبال تعقیب مذاکرات اعضای حسینیه در ششم مهرماه ۱۳۵۰، وی نظرات و پیشنهادهای دیگر را ارائه می دهد.

تحول روحی

مطهری از جوانی اهل تهجّد و شب زنده داری بود. منتظری که یازده سال هم حجرۀ او بوده اظهار می دارد که نماز شب ایشان از همان ایام طلبگی، هیچ گاه ترک نمی شد. گریه ها و راز و نیازهای شبانۀ او نشان از حالات معنوی و صفای درونی او داشته است. با همۀ آن عبادت ها از حدود سال ۵۰ تحول روحی خاصی در وی پیدا می شود. در نامه ای که در آن ایام به هیئت مدیرۀ حسینیه ارشاد نگاشته است، به این نکته اشاره دارد که در شرایط روحی خاصی به سر می برد و میل هم ندارد که آن را با احدی در میان بگذارد. تمایل شدید به عالم درون و اصلاح روح موجب شد تا خود را تحت تربیت روحی بعضی از افراد که به آنها اعتقاد دارد قرار دهد.

هنگامی که مطهری احساس می کند که باید به سیر و سلوک عرفانی بپردازد، تصمیم می گیرد تا از اشارات یکی از عارفان بالله استفاده کند، لذا وعدۀ دیداری را با علامه طباطبائی می گذارد تا از ایشان کسب تکلیف کند و این که چه کسی برای این کار مناسب است. در عالم رؤیا مشاهده می کند که به خدمت علامه رسیده و ایشان آیت الله سیدمحمد حسینی تهرانی را به ایشان معرفی می کند. از قضا هنگامی که به سراغ علامه طباطبائی می رود، بدون آن که از خواب خود سخن به میان آورد، به محض آن که خواستۀ خود را در میان می گذارد، علامه، مرحوم تهرانی را جهت این امر مطرح می کند. مطهری نیز سال ها طبق نظر علامه عمل می کند.

نظر دیگر بزرگان درمورد استاد مطهری :

امام خمینی (ره) :خدمتی که مرحوم مطهری به نسل جوان و دیگران کرده است، کم کسی کرده است. آثاری که از او هست، بی استثناء ، همه ی آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم: «بی استثناء آثارش خوب است». ایشان بی استثناء آثارش خوب است، انسان ساز است، برای کشور خدمت کرده است. در آن حال خفقان خدمت های بزرگ کرده است این مرد عالیقدر.

آیت الله خامنه ای :مرحوم شهید مطهری از اول حساسیت عجیبی روی تفکر التقاطی داشت و آن وقت که همه با تفکرات التقاطی برخوردهای سطحی داشتند او با کمال سختگیری روی جا به جای این تفکر می ایستاد و آن را مردود می شمرد که در این زمینه نمونه های بی شماری از ایشان به یاد دارم. در همان جلسه ای که گفتم قرار شده بود که شرکت کنندگان هر کدام که آمادگی دارند متنی را به عنوان زمینه جهان بینی اسلام تهیه کنند. چند نفر متنی تهیه کردند از جمله آن چند نفر یکی من بودم. در این متن ویژگیهای اندیشه اسلامی را ذکر کرده بودم : اندیشه اسلامی ، ضد استعماری، ضد استبدادی و در آخر اضافه کرده بودم اندیشه اسلامی ضدالحادی است. یادم نمی رود که ایشان از این قسمت خیلی خوششان آمده بود و بارها به خود من گفتند که این نکته ضدالحادی نکته دقیق و بسیار ظریفی بود که شما مطرح کردید زیرا هر اندیشه ای هر فصلی از فصول جهان بینی که اندک گرایش به زمینه های تفکر الحادی داشته باشد جزء جهان بینی اسلامی نیست.

شهید باهنر :بنابراین استاد بزرگوار عمدتا پاسدار اسلام بودو هوشیار در برابر اسلام. یادم نمی رود یک کتابی را ایشان شنیده بوده که این کتاب منتشر شده (من اسم آن کتاب را نیم برم چون ترویج از یک کتاب باطل است) ایشان می گفت که این کتاب را از هر جا که هست برای من پیدا کنید ما مامور شدیم برای اینکه بگردیم و این کتاب را پیدا کنیم. گشتیم و بالاخره یک نسخه پیدا کردیم آن نسخه ای که به دست ما رسید منحصر به فرد بود، ۴۰۰ صفحه بود. من با زحمت زیادی دو نسخه فتوکپی از آن گرفتم و یک نسخه خدمت ایشان بردم و یک نسخه پیش خود من ماند. شاید بیست روز بیشتر نگذشت، ایشان فرمودند با این کتاب چه کردی؟ گفتم : من هنوز گذاشته ام ان شاء الله وقت کنم مطالعه کنم. بعد دیدم ایشان تمام این کتاب را خوانده فصل به فصلش را تحلیل کرده، نقطه های ضعفش را درآورده و در حدود سیصد و پنجاه مورد علیه اسلام به نام اسلام نوشته شده بود یعنی کتابی که به عنوان یک بحث تاریخی درباره اسلام بود و دقیقا می خواست بگوید این کتاب کتاب اسلامی است بیش از سیصد مورد ایشان در این کتابی که به نام اسلام نوشته شده بود بر علیه اسلام مطلب داشت، نقد کردند و این هوشیاری و این حضور همیشه در صحنه علمی و دفاع فکری از اسلام، بسیار محترم است.

شهید بهشتی :یادم است که در سال ۱۳۲۶ که در قم با آقای مطهری و آقای منتظری و آقایان دیگر علاوه بر درس و بحث و کارهای طلبگی مان همیشه به فکر سامان دادن به روحانیت و پربار کردن این نهاد اسلامی اجتماعی بودیم در همان سال یک حرکتی را در یک جمع حدود ۱۸ نفری انجام دادیم که زمینه بود برای همکاری بیشتر و پردوام تردر جلسه ها و بحثهای مختلف. همواره این سخن می رفت که باید برای عظمت فکری و معنوی و تعالی اخلاقی و سامان یافتن هرچه بیشتر روحانیت تلاش کرد. در سال ۱۳۴۰ پس از فوت مرحوم آیت الله بروجردیجمعی برای بحث و گفتگو پیرامونمرجعیت و روحانیت در تهران به وجود آمد مجموعه بحث ها در همین کتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت تنظیم و چاپ شد. شوری بود در همه برای اینکه باید برای رشد روحانیت و سازماندهی آن تلاش کرد. این شور و علاقه در ایشان و در همه ما همیشه حضور و جود دارد و همیشه در این اندیشه ایم که چه خدمتی باید در این راه انجام دهیم. مرحوم آقای مطهری در آخرین سالهای زندگیشان بر آن شدند که سفرهایی مرتب به قم بروند و با شروع بحثهای پرمحتوا برای طلاب درس خوانده تر و فاضل تر، حرکتی را در راه غنای فکری حوزه دنبال کنند و توسعه بدهند، حرکتی که چه بسا می توانست به ساماندهی های دیگر بیانجامد. دریغا که این حرکت پر برکت ایشان با شهادتشان ناتمام ماند.

سنگری دیگر

پس از کناره گیری از حسینیۀ ارشاد، مطهری سراغ سنگر دیگری رفت: مسجدالجواد. در این مسجد هم سخنرانی می کرد و هم کلاس های درس تفسیر داشت. بحث های جهاد در اسلام، رشد اسلامی، سیرۀ تبلیغی پیامبر مربوط به این دوران است (۵۰-۱۳۴۹).

از دهه پنجاه به بعد سخنرانی های وی در دانشگاه های مختلف افزایش یافت. از جمله آن که در سال ۱۳۵۲ چند سخنرانی در باب شناخت قرآن، در دانشگاه صنعتی شریف ایراد کرد.

مأموران ساواک همۀ سخنرانی های مطهری را زیر نظر داشته و نکات تحریک آمیز آن را گزارش می کردند. از جمله در یک سند آمده است که وی در سخنرانی ۲۲/۸/۵۳ در تالار شمس گفته است که «چرا دانشگاه های ما آزادی عمل ندارند و نباید داشته باشند تا دانشجویان بتوانند قرآن را تجزیه و تحلیل کنند. اگر کسی عقیده ای داشت و نتوانست عقیده اش را در محیطی که زندگی می کند ابراز کند، بهتر است مهاجرت کند.»

62

در این ایام، مسجد و منبر نیز به عنوان یکی از پایگاه های فکری وی بود. در مساجد مختلف، سخنرانی های بسیاری را ایراد کرد. با توجه به حساسیت های ساواک نسبت به ایشان و فشارهای رژیم اعتقاد داشت که باید در جهت مبارزه با رژیم شیوه های دیگری را پیدا کرد.  فعالیت های سیاسی مطهری موجب شد تا در دوم تیرماه ۱۳۵۴ ممنوع المنبر شود. ساواک به همۀ واحدهای خود در شهرستان ها دستور می دهد تا مراقب باشند که او در هیچ شهرستانی سخنرانی نکند.

یکی از فعالیت های مهم وی در همین سال، جلسات درس شرح منظومه بود که در منزل ایشان تشکیل می شد و جمعی از اساتید فلسفه دانشگاه تهران در آن حضور پیدا می کردند.

بازنشستگی

اسناد ساواک نشان می دهد که از سال ۱۳۴۹ سازمان امنیت تدریس استاد مطهری را در دانشگاه از نظر سیاسی به مصلحت نظام نمی بیند.

مطهری که سال ها در دانشکده الهیات مشغول تدریس بود و حتی برای مدتی مدیریت گروه فلسفه و حکمت اسلامی را بر عهده داشت در سال ۱۳۵۳ تصمیمی می گیرد تا با استفاده از یک سال مرخصی به چند کشور اسلامی سفر کند و به بازدید از مراکز علمی و کتابخانه های آنجا بپردازد. وی قصد داشت تا از کشورهای مصر، سوریه، اردن، تونس، مراکش، الجزایر، عربستان و لبنان بازدید کند.

پس از آن که دانشگاه با این درخواست موافقت می کند، از مدیریت گروه نیز استعفا می دهد. در نامه ای به رئیس دانشکده علت کناره گیری خود را بیماری و نیاز به استراحت و سفر مطالعاتی می داند.

در ۲۴ آذر ماه ۱۳۵۵ میان دکتر امیرحسین آریان پور و دانشجویی بهنام محمد اسدی گرمارودی بر سر مسائل اعتقادی نزاعی در می گیرد. به خاطر اهانت های آریان پور جوّ دانشکده به هم می ریزد و از آنجا که مطهری بارها بر وی اعتراض کرده و از او برای مناظره، دعوت به عمل آورده بود، وی علیه مطهری شایعه پراکنی می کند. وی با نگارش یک نامۀ مفصل رئیس دانشکده را در جریان همۀ امور به ویژه نحوۀ برخورد خود با وی می گذارد و سرانجام نیز اتمام حجت می کند که اگر نامبرده به فعالیت های خود ادامه دهد به ناگزیر ایشان استعفا خواهد داد و سرانجام نیز در سال ۱۳۵۶ خود را بازنشسته می کند. در قسمتی از نامه چنین آمده است:

«بنده با ایشان از جنبه های شخصی و فردی هیچ گونه اختلاف نظری ندارم، حتی از این جهت ایشان از نظر فکری دارای افکار ماتریالیستی هستند و از سراسر نوشته ها و گفته هایشان پیداست تا آن جا که به زندگی شخصی ایشان مربوط است اعتراضی ندارم، اختلاف من با ایشان دربارۀ روش ایشان است که به یک سلسله اصولی مربوط می شود، از قبیل اهانت به جمع اساتید دانشکده، اهانت به خود دانشکده، استهزای مقدّسات اسلامی و کوشش در منحرف ساختن دانشجویان اسلام. این جهات، مخصوصاً قسمت اخیر، سبب شد که در طول این چند سال، بنده چند نوبت با ایشان به طور مستقیم تماس بگیرم و از ایشان خواهش کنم که اگر دربارۀ اسلام و معارف اسلامی سخنی دارند، بهتر است با من در میان بگذارند، اگر قانع نشدند تصمیم دیگری بگیرند.

من مخصوصاً به ایشان عرض کردم که فکر آزاد است، شبهه در مسائل مذهبی در ابتدا برای هر کسی پیدا می شود، راه طبیعی این است که انسان اشکالات خود را با افرادی که مطالعۀ بیشتری در آن مسائل دارند در میان بگذارد. اضافه کردم که اگر شما مایل نیستید با من تماس دو به دو بگیرید و علاقه مندید در حضور دانشجویان مطرح کنید، حاضرم به اصطلاح میزگردی در حضور دانشجویان و حتی استادان تشکیل دهم و حتی اگر مایل باشید من حاضرم در مجامعی بس عمومی تر با شما به بحث بنشینم.»

البته انگیزه استعفای مطهری فقط درگیری های فکری با آریان پور و اوضاع و احوال دانشکده نبود، بلکه در مجموع از تدریس در دانشگاه راضی نبود و همواره به دنبال فرصتی می گشت تا با رفع مشکلات خود، به حوزه باز گردد و درس های طلبگی خود را آغاز کند، همان گونه که مدتی بود هر هفته به حوزه می رفت و درس های حرکت و زمان (شرح اسفار) و نقدی بر ماکسیسم را ارائه می داد.

مطهری نه از عنوان دانشگاهی خود راضی بود و نه از حقوقی که از دانشگاه می گرفت. مدت ها بود که او را در مرتبه دانشیاری نگاه داشته بودند. به علاوه از این هم که در ذهن مردم به عنوان یک شخصیت دولتی مطرح شود رضایت چندانی نداشت.

در سال ۱۳۵۵، مطهری به نجف می رود و با امام خمینی دربارۀ وضعیت حوزۀ علمیه قم و مسائل نهضت اسلامی بحث و تبادل نظر می کند. در همین سال جامعۀ روحانیت مبارز را با همکاری تنی چند از دوستان خود بنیان گذاری می کند.
در فاصلۀ سال های ۵۵ تا ۵۷ در جریان مسائل انقلاب بود. از یک سو در ارتباط با امام بود و از سوی دیگر نظارت بر جریان های انقلاب داشت. در این مدت، ساواک به شدت مراقب فعالیت های او بود.

چند ماه قبل از انقلاب هنگامی که امام خمینی در پاریس بود، به آنجا سفر کرد و در ملاقات با ایشان برخی از مسائل انقلاب را مورد تبادل نظر قرار داد. در همین سفر، اطرافیان امام متوجه می شوند که رابطۀ امام با ایشان به گونۀ دیگری است. اعتقاد و اطمینانی که امام به ایشان دارد، به هیچ کس دیگری ندارد.

امام خمینی علاقه خاصی به مطهری داشت، هرگاه وی سخن می گفت، امام به دقت به مطالب وی گوش می داد و حتی با دیدن ایشان، شادی و نشاط خاصی پیدا می کرد. سیداحمد خمینی می گوید: وقتی امام در پاریس بود، هر روز برای افراد سخن می گفت. هنگامی که مطهری به پاریس آمد به من اظهار داشت که امام خیلی صحبت می کند و این کار درستی نیست. فرزند امام می گوید: من جرأت نکردم تا چنین مطلبی را به پدرم گوشزد کنم. از او خواستم که خودش این مطلب را به امام گفتند و نظرشان نیز، مورد پذیرش قرار گرفت. از آن به بعد امام فقط هفته ای یک بار صحبت می کرد.

در همین سفر پاریس، امام مسئولیت تشکیل شورای انقلاب را بر عهده ایشان می گذارد. در آنجا جلساتی با حضور مطهری، صدوقی، محلاتی، محی الدین انواری، ابراهیم یزدی و یکی دو نفر دیگر، تشکیل و در این باره بحث و گفت وگو می شود. به گفتۀ هاشمی رفسنجانی، امام، مطهری، بهشتی، موسوی اردبیلی، باهنر و خود ایشان را به عنوان هستۀ اولیۀ شورای انقلاب تعیین می کند و در ضمن، به این پنج نفر اجازه می دهد تا افرادی را به جمع خود بیفزایند. آنها نیز از چند نفر غیر روحانی برای حضور در شورای انقلاب دعوت می کنند.

به گفته هاشمی رفسنجانی، برخی از اعضا تمایل داشتند که شورای انقلاب و دولت، ائتلافی باشد یعنی از همه جناح ها در آن، حضور داشته باشند و مطهری که نظری خلاف داشت در برابر آنها مقاومت کرد و اجازۀ چنین کاری را نداد.

بعد از اعتصاب کارکنان صنعت نفت که مشکلاتی برای سوخت رسانی به مردم پیش آمد، هیئتی از طرف وی انتخاب و به امام معرفی شد تا به جنوب سفر کرده و مشکلات را حل کنند؛ امام، نظر مطهری را پذیرفت و دستور داد تا طبق آن عمل کنند.

وقتی هم که بنا شد امام از پاریس به تهران بیاید، مطهری در جمع جامعۀ روحانیت می گوید: اولاً باید به فکر محلی برای اقامت امام باشیم. ثانیاً کمیتۀ استقبال را تشکیل دهیم. شهید بهشتی و مطهری هر یک بدون اطلاع دیگری مشغول مذاکره برای تشکیل کمیتۀ استقبال بودند. وقتی از کار یکدیگر باخبر می شوند، جلسۀ مشترکی را در منزل بهشتی تشکیل می دهند که در آن مطهری، مفتح و شهید محلاتی به عنوان سرپرست کمیتۀ استقبال از طرف جامعۀ روحانیت انتخاب می شوند. مطهری تمام جریانات استقبال و نحوۀ ورود امام را برنامه ریزی می کند. هنگامی که هواپیمای حامل امام به زمین می نشیند، قبل از پیاده شدن، امام ایشان را احضار می کند و پس از مذاکره با وی از هواپیما خارج می شود. در فرودگاه نیز وی مطالبی را جهت خوشامدگویی به امام مطرح می کند که دست نوشته آن موجود است.

در ماجرای شکستن دستور حکومت نظامی توسط امام در ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ نیز مطهری نقش فعالی داشته است.
در طول روزهای پس از انقلاب نیز همواره مراقب برخی از جریان های فکری انقلاب بود. به این مطلب که انقلاب با عنوان اسلامی مطرح شود، حساسیت خاصی داشت و مراقب بود تا برخی جریان های اجتماعی حرکت های انحرافی ایجاد نکنند.

به دلیل اعتمادی که امام به مطهری داشت، نظر ایشان را در مورد افراد برای پست های مختلف پذیرفتند. حکم سرپرستی کمیته مرکزی را برای مهدوی کنی و حکم سرپرستی مدرسه عالی شهید مطهری را برای امامی کاشانی، ایشان از امام می گیرد.

156_01

انتقام از یک تفکر

پس از پیروزی انقلاب اسلامی دشمنان اسلام و ایران تصمیم به انتقام گرفتند و استاد مرتضی مطهری ,این مغز متفکر نظام از نخستین قربانیان آنها بود که توسط گروهک تروریستی فرقان و در عین بی گناهی به شهادت رسید.

زیر نور چراغ کوچه در باز شد.یک مرد روحانی و به دنبالش دو نفر دیگر بیرون آمدند.هنوز چند قدمی نرفته بودند که ناگهان کسی از تاریکی صدا زد:استاد.استاد مطهری برگشت و گفت:جانم که ناگهان صدای تیری از تاریکی برخواست .خون , از پیشانی ایشان جاری شد و استاد بر زمین افتاد.

گرچه انقلاب ما از ادامه حیات نماد تفکر و اندیشه اسلامی بی بهره شد ولی پس از او کتابهایش همچنان همدم خلوت جستجوگران حقیقت و یاریگر فیلسوفان و اندیشمندان در کشاکش بحث های علمی شد.

در آن روز بسیاری به این می اندیشیدند که : به راستی این مرتضی مطهری کیست که در سوگش مرد بزرگ و بردباری مانند امام خمینی (ره) اینچنین اشک می ریزد.

از دهه پنجاه به بعد، مطهری درگیر مبارزه با جریان های فکری منحرف بود. برخی گروه ها مانند مجاهدین خلق با اندیشه های وی مخالف بودند. در این اواخر یک گروه جدید به نام «فرقان» پیدا شد که شخصیت هایی مانند مطهری را خطر بزرگ در جهت ترویج اندیشه های خود می دانستند به ویژه آن که در مقدمه چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادیگری» مطلبی با عنوان «ماتریالیسم در ایران» نگاشته بود و در آن عقاید گروه فرقان و تفسیرهای انحرافی آنان از قرآن را مورد نقد و تحلیل قرار داده بود.

سرانجام این گروه کمر به قتل وی می بندند و ایشان را در روز سه شنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ساعت ده و بیست دقیقه شب به شهادت می رسانند. در محل شهادت اعلامیۀ گروه فرقان پخش شده بود که در آن نوشته بود: «خیانت شخصی مرتضی مطهری در به انحراف کشاندن انقلاب توده های خلق بر همه روشن بود، لذا اعدام انقلابی نامبرده انجام پذیرفت.»

چند شب قبل از شهادت، خوابی می بیند که آن را برای همسر خود چنین نقل می کند:

«الان خواب دیدم که من و آقای خمینی در خانۀ کعبه مشغول طواف بودیم که ناگهان متوجه شدم حضرت رسول(ص) به سرعت به من نزدیک می شوند. همین طور که حضرت نزدیک می شدند، برای این که به آقای خمینی بی احترامی نکرده باشم، خودم را کنار کشیدم و به آقای خمینی اشاره کردم و گفتم: یا رسول الله! آقا از اولاد شمایند. حضرت رسول(ص) به آقای خمینی نزدیک شدند. با ایشان روبوسی کردند و بعد به من نزدیک شدند و با من روبوسی کردند. بعد لب هایشان را بر روی لب های من گذاشتند و دیگر برنداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم، به طوری که داغی لب های حضرت رسول را روی لب هایم هنوز حس می کنم.»

گزیده ای از سخنان استاد مطهری :

جهان بینی توحیدی کشش و جاذبه دارد به انسان نشاط و دلگرمی می بخشد هدفهایی متعالی و مقدس عرضه می دارد و افرادی فداکار می سازد .

توحید صدوق خود دریافتی از معرفت است ودر مباحثات آن ، نه به شکل القاء یک سلسله مسائل تعبدی بلکه به صورت القاء یک سلسله بیانات استدلالی روشنگر و ترتیب صغرا و کبرای منطقی بحث شده است .

انسان یک پایگاه آزاد اندیشه دارد که می تواند به وسیله آن خود را از هر تأثیری مستقل نگه دارد ودر زبان اسلام از آن به «فطرت » تعبیر شده است .

غلط ترین فکر این است که ما همه اصلاحات جزئی و کلی را از مصلح و ظهور غیبی بخواهیم .

اسلام دشمن بیکاری و بیکارگی است انسان به حکم این که از جامعه بهره می برد و به حکم این که کار بهترین عامل سازنده فرد و اجتماع و بیکاری بزرگترین عامل فساد است باید کار مفید انجام دهد .

اگر دفاع از خود باشد مقدس است و اگر دفاع از ملت باشد مقدس تر است چون جنبه شخصی تبدیل می شود به جنبه ملی و گسترش پیدا می کند .

رسول خدا با آنکه پیغمبر بود و مردم توقع نداشتند رأی و نظر آنها را بخواهد برای این که به مردم شخصیت دهد ، همواره با آنان مشورت می کرد .

زنان در طول تاریخ تنها مولد و زاینده مردان و پرورش دهنده جسم آنها نبوده اند بلکه الهام بخش و نیرو دهنده و مکمل مردانگی آنها نیز بوده اند .

دموکراسی در اسلام یعنی انسانیت رها شده ودر غرب یعنی حیوانیت رها شده بنابراین آزادی و دموکراسی در قاموس اسلام جنبه انسانی دارد و در غرب جنبه حیوانی .

در پایان مطلب را با عبارتی از استاد مطهری مزین می نماییم:

اولین اثر ایمان مذهبی از نظر انبساط آفرینی ,خوش بینی است.فرد با ایمان خوش بین است در حالی که فرد بی ایمان ,قوانین و تشکیلات و تاسیسات کشور را فاسد و ظالمانه می داند و هرگز به فکر اصلاح خودش نمی افتد و معتقد است در جایی که زمین و آسمان بر ظلم و جور و نادرستی است ,درستی ذره ای مانند من چه اثری دارد!!

منابع :

پایگاه رسمی استاد مطهری

وبلاگ استاد شهید مطهری

سایت شهید آوینی

وبلاگ مرتضی مطهری

وبلاگ بهترین معلم